۱۳۹۴ خرداد ۷, پنجشنبه

ایران - سهم کودکان ما ازدریای نفت




 سرانجام پس ازپیاده روی و گذر ازچند تپه به تعدادی به اصطلاح چادر می رسیم که محل زندگی سیمین خانم و خانواده اوست، چادرهایی که جنس پلاستیک ، گونی، بنرهای تبلیغاتی، چوب و....خانه ای ازجنس محرومیت درهیچستانی بی انتها. زن خود را سیمین معرفی میکند. می گوید 65 ساله است. چروک های ریزو درشتی که برصورت آفتاب سوخته اش نقش بسته خبراززندکی سخت ومشقت باراو می دهد. سیمین خانم میگوید: اهل زاهدان است وبیشتر از20 سال پیش به تهران آمده ، اوسرپرستی چهار فرزند و پنج نوه خود را به عهده دارد وازوضع بدزنگی گلایه میکند. وسیله زیادی برای زندگی نداریم، یک گازپیک نیکی داریم که گاهی ازآن استفاده می کنیم، ما اینجا آب آشامیدنی هم نداریم و آب مورد نیازمان را ازشرکتی که اینجا ساخت و سازمیکند، می گیریم اما روزهای تعطیل که شرکت بستهاست، ما بدون آب می مانیم......برای خواندن ادامه داستان اینجا را کلیک کنید




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر